یزید از نظر ابن تیمیه
ابن تیمیه عقیده خاصی درباره امیر خود یزید بن معاویه دارد، و مدافع سرسخت اربابش یزید است، و تنها چیزی که در پس پرده این دفاع میخواهد جنگ با اهل بیت (ع) و شیعیان آنان است. یزید پیشوای دارای قدرت است و ابن تیمیه معتقد است هرکه بر صندلی سلطنت و امارت نشست امام است.
یزید پیش از اینکه به واسطه قدرت پدرش معاویه حکومت را به دست بگیرد هم شخصی فاجر بود، و مدافعان معاویه او را مهمترین مایههای رسوایی او میدانستند. معاویه خود دشمن امیرالمؤمنین علی (ع) بود و کشتن حجر بن عدی و اصحاب شهیدش را در پرونده خود دارد. مادر یزید میسون کلبیه نصرانی بود که در کتابهای تاریخ سخنی مبنی بر اسلام آوردن او نیامده است، بلکه تاریخ درباره تربیت یزید طبق اخلاق و عادات خانواده او از قبیل شرک و کفر و تمام چیزهایی سخن گفه که انسان را از دین اسلام خارج میکند مثل شرابخواری و انجام تمام فواحش مخصوصاً زنا حتی با محارم، و تنبور زدن و میمونبازی و سگبازی و سایر گناهانی که یزید در خانواده نصرانیاش طبق آنها تربیت شد.
حرف عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه را وقتی با هیأتی از اهالی مدینه از نزد او بیرون آمد ببینید: «به خدا سوگند ما بر یزید خروج نکردیم جز آنکه ترسیدیم آسمان بر ما سنگ ببارد، او مردی است که با مادر و دختران و خواهران خود ازدواج میکند، شراب مینوشد و نماز را ترک میکند.» [19].
یزید کمتر از چهار سال حکومت کرد و در این مدت مرتکب جنایتهای عظیمی شد که دنیا هنوز درباره آن سخن میگوید:
1ـ حسین بن علی (ع) و ذریه رسول اکرم (ص) را کشت. آیا بنی اسراییل با انبیاء خود چنین کاری کردند؟!
2ـ اهالی مدینه را کشت و سپاهیانش سه روز شهر را تصرف کردند و هرچه خواستند کردند.
3ـ کعبه را بعد از اینکه با منجیق به آن حمله کرد آتش زد.
4ـ میگویند با عمهاش ازدواج کرد ـ عیاذ بالله ـ و این کار را فقط خوکها انجام میدهند نه انسان و سایر حیوانات.
کسی با این افعال چه جایگاهی نزد سلفیه و شیخ آنان ابن تیمیه دارد؟! بله! معذور است، و این دو دلیل دارد:
1ـ او امام دارای قدرت است، و حق دارد هر کاری که میخواهد در سلطنت خود انجام دهد.
2ـ او اهل اجتهاد و تأویل است، و اهل تأویل اگر کار نیکو کند دو پاداش و اگر خطا کند یک پاداش دارد. یعنی در هر حال مأجور است، پس اگر حسین (ع) را با تأویل نمودن خود بکشد اگر خطاکار باشد، اشتباه کرده و از نظر شیخ ابن تیمیه اجر اجتهادش را میبرد!! او در این باره میگوید: «و اما اهل تأویل محض، پس آنان مجتهدانی هستند که گرچه خطا میکنند، خطاهای آنان برای آنان بخشیده شده و آنان به دلیل حسن قصد و اجتهادشان در طلب حق و پیروی از آن پاداش میگیرند به این دلیل که حسن نظر داشتهاند» [20].
این سخن ابن تیمیه در جدال در خصوص یزید و برای توجیه اشتباهات اوست، و کاملاً مناسب است که یزید را به اتفاق نظر علما حمایت کند چون آنان اهل قبله را صرف انجام گناه و صرف اهل تاویل بودن کافر نمیدانند (با این حساب پس چرا سلفیه همه امت را تکفیر میکنند) و یک شخص چه حسنه داشته باشد چه سیئه کارش با خداوند متعال مربوط است [21]!! ای شیخ یزید این حسنات را از کجا آورده است؟!
او برگههای تاریخ را زیر و رو میکند اما چیزی از یزید پیدا نمیکند به جز اینکه یزید تارک نماز است، مدام شراب مینوشد، و از غنا و زنان آوازهخوان جدا نمیشود، سگبازی و میمونبازی میکند، ارتباطی با دین ندارد، رابطهاش با این دنیا محدود تمام شهوات و لذایذ حرام است بدون اینکه دین یا وجدان مانع او باشد. اما اینها چیزی نیست که شیخ برای امامش بپسندد، به همین جهت به قعر تاریخ غور میکند و یک چیز پیدا میکند تا به آن تمسک کند: یزید در قسطنطنیه ـ اولین سپاهی که به آنجا حمله کرد ـ همراه سپاه بوده است که جزء حسنات به حساب میآید [22].
واویلا! شیخ! این دیگر چه حسنهای است که برای امامت یزید پیدا کردی؟ همراهی سپاهی که به قسطنطیه میرفت! مسلمانان عاقل! این کار چه حسنهای برای یزید دارد؟! اگر بدانید یزید به چه نحو در آن سپاه شرکت کرد حتی شاید بیشتر از این حسنه یزید تعجب کنید. از مورخین بشنوید!
ابن اثیر درباره وقایع سال 49 هجری میگوید: «در این سال که میگویند سال 50 است، معاویه سپاه عظیمی را به فرماندهی سفیان به عوف برای حمله به بلاد روم فرستاد، و به پسرش یزید دستور داد با آنان برود. این کار بر یزید گران آمد و خود را به مریضی زد، آنگاه پدرش او را از این کار معاف کرد. میگویند سپاه گرفتار بیماری و گرسنگی شد. اما یزید این شعر را سرود:
«من باکی ندارم از کشته شدن و اسیر گردیدن و از زحمتها و آزاری که به جماعت مسلمانان رسیده.. من در دیر مرّان به بالش تکیه کردهام و ام کلثوم در کنار من است». (آنطور که گفتهاند) ام کلثوم زن او بود، دختر عبدالله بن عامر. وقتی این شعر به گوش معاویه رسید قسم خورد که او را نزد سفیان در سرزمین روم بفرستد، پس او را همراه جمعیت زیادی به آنجا فرستاد [23].
علما حسنه یزید را رفتن به روم دانستهاند. آن هم حسنهای که به اجبار و بر خلاف میلش انجام شده و نشاندهنده شجاعت و دلیری او نیست و شجاعت او به خوشگذرانی با زنان محدود میشده. میزان تعلق او به جهاد و فتوحات اسلامی و میزان توجهش به آن سپاه عظیم نیز کاملاً مشخص است.
ای شیخ! حسنه یزید چیزی جز سیئه برای او نیست. چطور این کار از نظر تو حسنهای به حساب میآید که مصیبت فاجعه تصرف شهر مدینه و کشتن صحابه و تابعین آنان را از او برمیدارد؟ لا اله الا الله و لا حول و لا قوة الا بالله. این حسنهای است که از نظر ابن تیمیه سیئه ارباب و مولایش یزید را برطرف میکند. اما تأویل بقیه اعمال یزید کجاست؟ از خود شیخ بشنوید:
1ـ کشتن امام حسین (ع)
میگوید: «یزید هرگز به قتل حسین (ع) راضی نبود، او ناراحتی خود را از قتل حسین (ع) آشکار کرد و خداوند به نیت او آگاه بود. روشن است که یزید در ابتدا به قتل حسین دستور نداد، ولی با این همه از قاتلان حسین (ع) انتقام نگرفت و آنان را در برابر کردارشان مجازات هم نکرد و این هم بدان جهت بود که آنان (حسین را به سبب حفظ سلطنت یزید کشتند) یزید گرچه به خاطر امر واجب با حسین و اهل بیت او قیام نکرد و عدالت خود را نیز در حق حسین آشکار نکرد، ولی هیچکس نگفته است که یزید با بدترین راهها با حسین رفتار کرده باشد» [24].
پس یزید نه کشته است و نه حتی دستور به کشتن داده است اما قاتل را هم مجازات نکرده چون او این کار را برای مصلحت او انجام داده است، و این در عرف ملوک مسألهای عادی است... نمیدانم این علمای سلفیه و وهابیت چه علمایی هستند.
نیازی به این همه صحبت درباره این ادعاهای باطل نیست، و من فقط سخنان مورخان را درباره دستوری که یزید برای کشتن سیدالشهدا داده نقل میکنم، و از میان آنان فقط به سخن قاتل مستقیم امام یعنی عبیدالله بن زیاد میپردازم.
گفتند: عبیدالله بن زیاد بعد از مرگ یزید زنده بود. شرایط در عراق برای او سخت شد، پس همراه با صد نفر از ازدیها که او را حفاظت کنند به طرف شام رفت. در میانه راه او را دیدند که سکوتی طولانی در پیش گرفته است. یکی از آنان به نام مسافر بن شریح الیشکری به او گفت: خوابی؟
گفت: نه .. با خودم حرف میزدم.
ـ درباره چیزی که با خودت حرف میزدی با تو حرف بزنم؟
ـ بگو
مسافر گفت: میگویی ای کاش حسین (ع) را نکشته بودم.
عبیدالله بن زیاد گفت: اینکه من حسین را کشتم برای این بود که یزید به من گفت یا او را بکش یا تو را میکشم پس من کشتن او را انتخاب کردم [25].
دستور یزید به والی مدینه برای گرفتن بیعت یا کشتن هم همین بود. به والی مکه هم همین را گفته بود که امام را بکشد ولو به پردههای کعبه آویزان باشد. همه اینها از بدیهیات مورخان است چنانکه قبلا خواندی، اما شیخ ابن تیمیه آرزو میکرد که ای کاش امامش یزید خودش سپاه را برای کشتن امام ما حسین (ع) و قتل عام ذریه رسول خدا (ص) فرماندهی میکرد تا راضی شود و شاید این هم جزء حسناتش به حساب بیاید.
2ـ واقعه حره
شهر مدینه بعد از کشتار عظیم اهل ایمان در مدینه الرسول سه روز تصرف شد. شهری که پیامبر (ص) در بارهاش فرمود: «مدینه حرم است، از عائر تا ثور...[26] پس اگر کسی در آن گناه (یا ستمی) انجام دهد، یا ظالم و مجرمی را پناه دهد، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر او باد، و هیچ عملی از او پذیرفته نیست» [27].
احادیث درباره فضیلت و حرمت مدینه منوره زیاد است اما یزید سپاهی عظیم به فرماندهی مسرف بن عقبه به آنجا فرستاد و انقلابیون را کشت و شهر را محاصره کرد، و آن را به مدت سه روز مباح نمود...
اما ابن تیمیه چه میگوید: «اما اهل حره وقتی یزید را خلع و نمایندگانش را بیرون کردند، یزید چندین بار قاصدی نزدشان فرستاد و خواست تا اطاعت کنند اما آنان از اطاعت سر باز زدند. پس مسلم بن عقبه را سوی آنان فرستاد و به او دستور داد اگر اطاعت نکردند شهر را سه روز مباح کند...» [28].
به این ترتیب امام او در واقعه حره و کشتن مردم و صحابه ـ تا جایی که یک نفر از آنان نجات پیدا نکرد در حالیکه آنان از صحابه بزرگ مهاجر و انصار و فرزندانشان بودند ـ معذور است چون تأویل و غیرت او برای حکومت خود و تلاش برای حفظ آن اولی بود. اما یزید این حق را نداشت که مدینه را مباح اعلام کند و آبروی مسلمانان را هتک نماید. و برای همین شیخ با تمسخر آن را توجیه میکند و میگوید: «او که ـ یعنی یزید ـ همه بزرگان را نکشت و تعداد کشتهشدگان به ده هزار نفر هم نرسید. خونها هم به قبر پیامبر نرسید!» [29].
واویلا از این حرف... از حرف شیخ انگار حس میکنی که او از اینکه یزید همه را نکشته و خون به قبر پیامبر (ص) نرسیده متأسف است و حسرت میخورد. لا حول ولاقوة الا بالله از این حرف!
یعنی یزید اهل تاویل است و امام اشتباه میکند، اما اهل مدینه به خاطر اینکه از او اطاعت نکرده و بر امام یزید خروج کردهاند، تجاوزگر هستند برای همین مستحق اتفاقی هستند که برایشان افتاده. و برای همین مسلم بن عقبه از باقی اهل مدینه به عنوان بردگان یزید بن معاویه بیعت گرفت. اما این چطور ممکن است و به نظر او چه تأویلی میتواند داشته باشد؟ فقط خودش میداند.
3ـ آتش زدن کعبه
مورخان درباره واقعه آتش زدن کعبه به فرماندهی ستمکار بنی امیه حجاج بن یوسف ثقفی و استفاده از منجنیق برای خرابی این مکان شریف گفتهاند: سپاه یزید وقتی در واقعه حره بر اهل مدینه پیروز شد، به سوی مکه و ابن زبیر که آنجا متحصن شده بود رفتند، و مکه را محاصره کردند و با استفاده از منجنیق کعبه را آتش زدند... آنان به کار خود آنقدر ادامه دادند تا کعبه آتش گرفت...» [30].
اما ابن تیمیه چه میگوید: «یزید نمیخواست کعبه را آتش بزند بلکه میخواست ابن زبیر را محاصره کند و با منجنیق زدن با هدف ابن زبیر انجام شده نه کعبه و یزید قصد تخریب و سوزاندن کعبه را نداشته، نه خودش و نه نمایندگانش و مسلمانان بر این اتفاق نظر دارند» [31].
خواننده عزیز از این حرف میخندی یا گریه میکنی؟! آیا چنین توجیهی را درباره کارهای یزید خوانده بودی؟!
ابن تیمیه و لعنت یزید
بعد از تمام آنچه گفتیم، و همه این دفاعهای تا پای جان از یزید، آیا از شیخ انتظار این را داری که اجازه دهد یزید لعن شود و بگوید لعنت کردن او مانند لعنت کردن شیطان است؟ و این حرف در میان امت اسلام به ضرب المثلی بدل شد تا جایی که میگویند: یزید را لعنت کنی بس است! یعنی یزید تنها کسی است که مستحق لعنت است، یا جزء نخستین کسانی است که سزاوار لعنت هستند اما لعنت او که علمای اسلام و توده مردم به یک اندازه درباره آن اتفاق نظر دارند، از نظر ابن تیمیه باطل است.
ابن تیمیه کتابی به نام «فضائل معاویة و یزید و انه لا یسب» تألیف کرده و ادعایش حدیثی از رسول خدا (ص) است که میفرماید: «مؤمن لعنتکننده نیست». اکنون نظر امام احمد بن حنبل درباره لعنت بر یزید بن معاویه را ببینید:
«به امام احمد گفتند: آیا حدیث یزید را می نویسی؟ گفت: نه... و این کار کرامتی ندارد. مگر او آن نیست که آن کارها را در حق اهل حره انجام داد؟! به او گفتند: جماعتی میگویند: ما یزید را دوست داریم. گفت: و آیا کسی که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشد یزید را دوست میدارد؟ فرزند صالحش به او گفت: چرا او را لعنت نمیکنی؟ گفت: کی دیدی پدرت کسی را لعنت کند؟ و چطور لعن نشود کسی که خداوند در کتابش او را لعنت کرده است. به او گفتند: خدا کجا در قرآن یزید را لعنت کرده است؟ گفت: در آیه: «فهل عسیتم ان تولیتم ان تفسدوا فی الارض و تقطعوا ارحامکم * اولئک الذین لعنهم الله فاصمهم و اعمی ابصارهم» [محمد: 23] و آیا فسادی عظیمتر از کشتن حسین (ع) هست؟! خداوند فرموده است: «ان الذین یوذون الله و رسوله لعنهم الله فی الدنیا و الآخرة» [احزاب: 57]. و کدام اذیت برای محمد سختتر از کشتن حسین (ع) است که نور چشم او و بتول بود. [32].
خواننده عزیز آیا میدانی ابن تیمیه این حدیث را نقل میکند اما به عادت خودش در نقل این روایات از آن کم میکند. او این روایت را تا سخن امام احمد به پسرش نقل میکند که «دیدهای که پدرت کسی را لعنت کند؟» و در آخر روایت می نویسد (تمام شد) تا به خواننده بگوید روایت تمام شده در حالیکه روایت ادامه دارد و تنها تعصب شیخ باعث شده هرجا بخواهد آن را به پایان ببرد.
نکته ظریف ماجرا این است که یکی از شاگردان ابن تیمیه به نام ابوالفرج بن جوزی فقیه حنبلی، کتابی مینویسد که در آن به کتاب «الرد علی المتعصب العنید» ابن تیمیه جواب میدهد و میگوید: «اینکه ابن تیمیه کسانی را مذمت مذموم را جایز میدانند انکار میکند، و لعن ملعون را ناشی از جهالت آشکار میداند. این کار را علمای بزرگ از جمله امام احمد بن حنبل جایز دانستهاند، و احمد در حق یزید چیزهایی ذکر کرده که بیشتر از لعن است [33]. و منظورش طبعاً حدیث قبل است.
بنابراین ابن تیمیه کسی است که برای سلف مبارزه میکند و از یزید و پدرش به خاطر عشق و علاقه زیادش به آن دو دفاع مینماید و رسول خدا (ص) میفرماید: «انسان با آنچه دوست دارد محشور میشود». خداوند او را با آن دو نفر و تمام کسانی که دوستش دارند محشور کند.
ابن عماد حنبلی میگوید که تفتازانی در شرح العقائد النسفیه میگوید: علما بر جواز لعنت بر قاتلان حسین (ع) اتفاق نظر دارند؛ یا به آن امر کردهاند یا آن را جایز دانستهاند یا به آن رضایت دادهاند، و حق این است که یزید به کشتن حسین (ع) راضی بود و استبشار او به این کار و اهانتش به اهل بیت رسول خدا (ص) از مواردی است که با وجود جزییات آحاد معنایی متواتر دارد، بنابراین ما درباره او و بلکه درباره کفر و بی ایمانی او تردید نداریم. لعنت خدا بر او و بر انصار و اعوانش باد [34].
شبراوی میگوید: شخص عاقل شک نمیکند که یزید بن معاویه قاتل حسین (ع) است چون اوست که عبیدالله بن زیاد را به کشتن حسین (ع) فرستاد. [35].
ابن تیمیمه بعد از این سخنان چه حکمی میدهد!! درحالیکه او به قتل امام حسین بن علی (ع) راضی است و از قاتلش دفاع میکند و کارهای او را توجیه مینماید و تمام آنچه اتفاق افتاد را جایز میداند!!
منابع:
1ـ موسوعة البحار، ج 36، ص 25، ح 8.
2ـ سنن ترمذی، ج 5، ص 656، ح 3768، باب مناقب الحسن و الحسین (ع).
3ـ کنز العمال، ج 12، ص 113، ح 34251؛ ینابیع الموده، ص 193؛ الفصول المهمه، ص 152.
4ـ نک: الحسین فی الفکر المسیحی، ص 24.
5ـ نک: العواصم من القواصم فی تحقیق مواقف الصحابة بعد وفاة النبی (ص)، ص 229، چاپ السلفیه، قاهره 1371 هـ.
6ـ مقتل الحسین، مقرم، ص 131؛ مثیر الاحزان، ص 24؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج 1، ص 184؛ الفتوح، ج 5، ص 14.
7ـ مقتل الحسین، مقرم، ص 139؛ العوالم، ص 54؛ مقتل خوارزمی، ج 1، ص 188؛ المناقب، ج 4، ص 89؛ الفتوح، ج 5، ص 23.
8ـ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 48.
9ـ موسوعة البحار، ج 45، ص 10؛ تاریخ ابن عساکر: ترجمه امام حسین (ع)، ص 216؛ مقتل الحسین، خوارزمی، ج 2، ص 6.
10ـ ارشاد المفید، ص 235.
11ـ منهاج السنة النبویة، ج 2، ص 241.
12ـ همان منبع.
13ـ همان منبع
14ـ همان منبع، ج 2، ص 242.
15ـ همان منبع.
16ـ منهاج السنة النبویه، ج 2، ص 242.
17ـ همان منبع، ج 2، ص 241.
18ـ ابوالشهداء الحسین بن علی، ص 108.
19ـ تاریخ الخلفاء، ص 165.
20ـ رأس الحسین، ص 204.
21ـ همان منبع، ص 206.
22ـ همان منبع، ص 207.
23ـ الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 458.
24ـ رأس الحسین، ص 207.
25ـ الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 140.
26ـ نام دو کوه است، اولی در مدینه و دیگری در مکه. النهایة، ج 10، ص 229.
27ـ کنز العمال، ج 12، ح 34805.
28ـ منهاج السنة النبویة، ج 2، ص 253.
29ـ همان منبع.
30ـ ابن تیمیه حیاته و عقائده، ص 379.
31ـ منهاج السنة النبویه، ج 2، ص 254.
32ـ الاتحاف بحب الاشراف، ص 64.
33ـ الرد علی المتعصب العنید، ص 13.
34ـ شذرات الذهب، ج 1، ص 69.
35ـ الاتحاف بحب الاشراف، ص 62.
.: Weblog Themes By Pichak :.