سفارش تبلیغ
صبا ویژن


تاریخ : چهارشنبه 95/7/28 | 11:43 عصر | نویسنده : م.شمس

مقاله‌ای از شیخ جلال المعاش؛

ابن تیمیه عقیده خاصی درباره امیر خود یزید بن معاویه دارد، و مدافع سرسخت اربابش یزید است. یزید پیشوای دارای قدرت است و ابن تیمیه معتقد است هرکه بر صندلی سلطنت و امارت نشست امام است. حسینیه مشرق -متن زیر مقاله ای از شیخ جلال المعاش از فصل پنجم کتاب «الامام الحسین (ع) و الوهابیة» با عنوان «الامام الحسین فی الفکر السلفی» است که توسط اسماء خواجه‌زاده ترجمه شده است. متن این مقاله را در ادامه می خوانید؛

سؤال: موضع سلفیت و وهابیت درباره امام حسین (ع) و شهادت فاجعه آمیز او در صحرای کربلاء چیست؟

خداوند در قرآن و پیامبر اکرم (ص) در احادیث فراوان از مولا اباعبدالله (ع) سخن گفته است. پیامبر (ص) می‌فرماید: «حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است» [1]، «سید جوانان اهل بهشت است» [2]، «ریحانه جدش رسول اکرم و نور چشم حضرت فاطمه است» [3]، و «امام است؛ چه برخیزد چه بنشیند».

... افراد منصف هر فرقه و دین و دنیایی، وقتی درباره حسین بن علی (ع) و مصائب او می‌خوانند و اینکه مظلوم به شهادت رسید، تحت تأثیر ایثارهای عظیم او قرار می‌گیرند و او را الگو و اسوه خود قرار می‌دهند. چه مسیحیانی مانند آنتوان بارا و سلیمان الکتانی و سایر علمای مسیحیت، که تحت تأثیر امام حسین (ع) قرار گرفتند و تحقیق‌هاو تألیف‌ها درباره او نوشتند. تا جایی که یکی از آنان گفته است: «اگر ما شخصی مانند امام حسین داشتیم از او مجسمه‌ای از طلا می‌ساختیم و در ورودی هر شهر قرار می‌دادیم...». دیگری گفته است: «بلکه آن را در هر خانه‌ای می‌گذاشتیم و مردم را به اسم حسین مظلوم به مسیحیت دعوت می‌کردیم» [4]. و چه انقلابیونی که از سیره و سنت امام برای آزادی کشورشان استفاده کردند. آیا مهاتما گاندی آزادگر هند از استعمار انگلیس نگفت: «من از حسین آموختم چگونه مظلوم باشم و پیروز شوم». علمای مذاهب مختلف اسلام نیز اگر بخواهند کتاب‌هایی که درباره این امام (ع) نوشته شده بشمارند قادر نیستند، و کتابخانه‌ها پر از کتاب‌هایی درباره حسین بن علی (ع) سید الشهدا و پدر آزادگان است.

به رغم اینها و به رغم آیات و احادیث و سخنان علمای تمام ادیان و امت‌ها با همه زبان‌ها درباره امام حسین (ع)، سلفیه یک عقیده دارد: «حسین (ع) با شمشیر جدش کشته شده است».

بله! این فتوای قاضی القضاة شریح است که برای رضایت خاطر اربابش یزید (لعنة الله علیه) چنین فتوایی داد و خدا و سید مخلوقات (ص) را به خشم آورد: «حسین با شمشیر جدش کشته شده است».

قاضی ابوبکر بن عربی مالکی هم در کتاب خود العواصم من القواصم ـ که به خاطر تعصب شدید و تهاجم به اهل بیت (ع) و پیروانشان بارها چاپ شد و مجانی و رایگان در بازارها توزیع گردید ـ عقیده دارد امام حسین (ع) با شمشیر جدش و شریعتش کشته شده است [5].  دلیل حرفش هم ـ به ادعای خودش ـ این است که امام حسین (ع) درحالی‌که شایسته خلافت و امامت نبود ـ عیاذ بالله ـ علیه خلیفه و قدرت حاکم قیام کرد و چون خواست که در میان امت فتنه ایجاد کند کشته شد. زیرا حکم چنین کاری قتل و مجازات است. پس امام (ع) با حکم شرعیِ وجوب قتل قیام‌کننده علیه خلیفه شهید شد، و تنها کار یزید انجام وظیفه در کشتن امام حسین (ع) و اصحاب او بوده است!!

در این مقام زیاد سخن نمی‌گوییم و فقط بخش‌ها و سخنانی از ابن تیمیه شیخ الاسلام و رهبر و عالم جماعت سلفیه و نظرات او را درباره نهضت مبارک حسینی، و نمادهای دشمنی یزید و سپاه او نقل می‌کنم تا میزان وابستگی این مردم به دین اسلام و نمادهای مقدس آن را بدانید.

دوست داریم ابن تیمیه درباره این نهضت و رهبر عظیم آن سید جوانان اهل بهشت چه بگوید؟

پیش از آن سخنان امام حسین (ع) را درباره بیان عقیده خود پیرامون اسباب و انگیزه‌ها و هدف نهضت ذکر می‌کنیم. امام حسین (ع) در اولین سخنان خود مقابل والی مدینه ولید و وزیرش مروان بن حکم وقتی ولید دستور داد در صورت بیعت نکردن امام او را گردن بزنند فرمود:

«ای امیر! ما اهل بیت نبوت، معدن رسالت، محل رفت و آمد ملائکه و جایگاه رحمت هستیم. خداوند با ما آغاز کرده و به ما خاتمه داده است. یزید مردی فاسق و شراب‌خوار و قاتل نفوس محترم بوده و کسی است که علنا به فسق می‌پردازد و شخصی چون من با چون او بیعت نخواهد کرد. با این حال تأمل کنید تا فردا برسد. آنگاه ببینیم که کدام یک از ما دو نفر به مقام خلافت سزاوارتر و شایسته‌تریم» [6]. این اولین بیان مربوط به نهضت بود و امام ضمن آن بیعت با شخص فاسق و فاجری مثل یزید را رد می‌کند.

آن حضرت وقتی در ایام حج تصمیم گرفت از مدینه به مکه مکرمه برود، وصیت خود را به برادرش محمد بن حنفیه نوشت ـ و چه وصیت نورانی و شگفت‌آوری! ـ و فرمود: «خروج و قیـام من از روی سرکشی و خوشگذرانی و فساد و ظلم نیست، تنها برای اصلاح در امت جدم (ص) قیام کردم و می خواهم به معروف امر کنم و از منکر بازدارم و به سیره جدم (ص) و پدرم علی بن ابی‌طالب (ع) عمل کنم. پـس هر کس مرا به درستی قبول کند خدا به درستی سزاوارتر است و هرکه این قیام را رد کند، صبر می‌کنم تا خداوند بین من و این گروه قضاوت کند که او بهترین حاکمان است» [7].

پس امام حسین (ع) علیه یزید قیام کرد نه چون او حاکم دولت اسلامی است بلکه چون او فاسق و فاجر است و شخصی مانند او که از اسلام و اخلاقیات و عقاید عالی آن دور است نمی‌تواند حاکم مسلمانان باشد. آن حضرت برای خوشگذرانی و از روی طمع در حکومت و ریاست قیام نکرده است بلکه هدفی عالی و غایتی شرافمندانه داشته و در این راه خون‌هایی پاک ریخته شد و جسم‌هایی طاهر قطعه قطعه گردید. و همه اینها در راه اصلاح امت بود که بنی امیه آن را از جاده صواب به راه‌های شیطانی منحرف کرده بودند، و سرگردانی باعث شده بود کرسی بالاترین مقام حکومت به یزید برسد که نه تنها از اسلام خارج شده بود بلکه بیشتر به دین مادرش نزدیک و به سرشت آنان وابسته‌تر بود.

بنابراین اگر امام حسین (ع) قیام نمی‌کرد و مخالفت خود را با این حاکم عنید و طاغوت یزید که بر تمام اعمال شرورانه پدر و جدش در جنگ با اسلام و رسول آن افزوده بود، اعلام نمی‌کرد امت حضرت مصطفی در آستانه فروپاشی و دیانت او در معرض انحلال قرار می‌گرفت. با این‌حال از نظر سلفی‌ها و وهابیون مشکل دقیقاً همین مسأله و فرمایش امام است که می‌فرماید: «طبق سیره جدم و پدرم علی ابن ابی‌طالب حرکت می‌کنم». چون آنان نمی‌خواهند سیره و سنت علی بن ابی‌طالب (ع) حاکم باشد، و نمی‌خواهند کلمه او کلمه علیا در زندگی اسلامی باشد! آیا دوری از حق چیزی جز گمراهی آشکار است؟

امام حسین (ع) در طی مسیر خطابه بسیار خواند و مردم را موعظه کرد و به آنان درباره خطرات حکومت یزید هشدار داد. سخنان ذیل برخی از آن سخنان است که در مقابل سپاه یزید فرمود تا در مقابل خدا برایشان حجت بیاورد:

«ای مردم رسول خدا (ص) فرمود: هر کس سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده، پیمان الهی را شکسته و با سنّت رسول خدا (ص) مخالفت ورزیده، در میان بندگان خدابه ستم رفتار می کند؛ و او با زبان و کردارش با وی به مخالفت برنخیزد، سزاوار است خداوند او را در جایگاه آن سلطان ستمگر بیندازد».

هان ای مردم! این گروه (بنی امیّه) به طاعت شیطان پایبند شده و از پیروی خداوند سرپیچی کرده‌اند، فساد را آشکار ساخته و حدود الهی را تعطیل کرده‌اند. آنان بیت المال را به انحصار خویش درآورده، حرام خدا را حلال و حلال خدارا حرام شمرده‌اند و من به قیام برای تغییر این اوضاع، از همه کس سزاوارترم» [8].

امام حسین (ع) مستقیم و بدون واسطه سخن می‌گوید و خورشید حقیقت را پیش روی ما می‌گذارد و می‌فرماید: اگر سلطان جائر حاکم شد بر هر آزاده‌ای واجب است که یا با دست یا با شمشیر، یا کلمه یا قلم قیام کند، و اگر موجودیت اسلام و شریعت در معرض خطر انحراف قرار گرفته باشد مجالی برای ضعیف‌ترین ایمان (به قلب) نیست.

این دقیقاً شرایط امت اسلام در آن زمان بود، به سرحد سقوط رسیده و حکومت و رهبری سیاسی را شخصی فاسد و فاسق و منافق مانند یزید بن معاویه بن ابی سفیان و اعوان منحرفش به دست گرفته بودند. پس با توجه به اینکه طغیان یزید و فرزندان امیه ـ که در زبان وحی و سید الانبیا و رسل (ص) لعنت شده بودند ـ امت و ملت را تهدید می‌کردند، قیام به منظور اصلاح، واجب و سکوت و تسلیم حرام بود. و چه کسی غیر از مؤمن پرهیزکار چنین واجبی را انجام می‌دهد و چه کسی به جز فاسق یا ترسوی بدبخت در مقابل فاسق تسلیم می‌شود؟ با این‌حال ممکن است بپرسید فرزندان امیه و رهبرشان یزید چه کرده بودند؟ پاسخ این سؤال را در همان خطابه در سخنان قهرمان توحید، امام حسین شهید (ع) ببینید:

1ـ التزام به اطاعت از شیطان، که دستور داده شده به او کافر شوید: «ان الشیطان لکم عدو فاتخذوه عدوا» [فاطر: 6].

2ـ ترک اطاعت از خداوند: «و انا ربکم فاعبدون» [انبیا: 92].

3ـ اظهار فساد، رهبر شرابخوار، میمون باز، نردباز، و آشکارا فسق‌کننده.

4ـ تعطیل شدن حدود، چطور آنها را برپا دارد درحالی‌که نه تنها آنها را نمی‌شناسند، بلکه خودشان اولین کسانی هستند که باید حد بر ایشان جاری شود.

5ـ استئثار به فیء، آنان اقتصاد امت را که واسطه حیات و رفاه مردم است، نابوده کردند.

6ـ حلال نمودن حرام خدا مانند خمر و زنا و قتل و غیره.

7ـ حرام نمودن حلال خدا.

آیا این هفت بند برای شناخت احوال دیانت و تدین این گروه کافی نیست؟ به خدا قسم یکی از آنها هم برای خارج شدن آنان از محدوده دین و برگرداندن به محدوده اجدادشان و معبودهایشان ـ مثل لات و عزی و مناة که ابوسفیان تا آخرین روزهای زندگی‌اش با کینه جنگ نسبت به دا و رسول خدا (ص) و مؤمنین هنوز به آنها سوگند یاد می‌کرد ـ کافی است.

به سخن امام حسین (ع) در لحظات آخر حیات مبارکش دقت کنید: «آگاه باشید که زنازاده‌‏ فرزند زنازاده مرا بین دو چیز مخیر نموده است: جنگ و شمشیر و یا ذلت و خواری. و ذلت و خواری هرگز؛ زیرا خداوند و رسولش و مؤمنان، آن را برای ما نمی‌‏پذیرند» [9]. پس این قوم او را میان شمشیر و کشته شدن یا ذلت و سازش مخیر کردند. اما هیهات... که او فرزند علی بن ابی‌طالب است که فرمود: «سوگند به خدا اگر تمام اعراب برای جنگ رو در روی من قرار گیرند، از مقابلشان فرار نمی‏کنم». و شاید اگر انس و جن برای جنگ با او یا جنگ با فرزندش جمع می‌شدند آنها از میدان فرار نمی‌کردند چون کسی که فرار می‌کند ذلیل است و حاشا از ذلت آنان. امام (ع) هم‌چنین فرمود: «به خدا سوگند، نه دست ذلّت و خواری به شما می‌دهم و نه چونان بردگان می‌گریزم» [10].

نهضت حسینی از نظر ابن تیمیه

آنچه گذشت سخنان امام حسین (ع) و فلسفه او برای شرح دلایل نهضت مبارک خود بود. اما سلفی‌ها و وهابیون این نهضت عظیم را چطور دیدند؟ این مسأله‌ را به نقل از بزرگ و رهبر آنان ابن تیمیه نقل خواهیم کرد.

او ضمن در نهایت صداقت درباره شهادت امام حسین (ع) می‌گوید: «بلکه آن ظالمان ستمگر نتوانستند به فرزند رسول خدا دست یابند تا آنکه او را مظلوم شهید کردند» [11].

اما بعد از این جمله که در آن اعتراف کرده امام حسین (ع) فرزند رسول خداست و مظلوم کشته شده و ظالم نیست و قاتلان او طاغی و ستمگر هستند؛ اگر از او بپرسی قاتل ظالم او کیست؟ مگر نه اینکه یزید بن معاویه ظالم فرمان داد امام را بکشند حتی اگر به پرده‌های کعبه آویزان شده باشد؟! اگر از او بپرسی می‌گوید: نه، یزید در خون حسین (ع) دست ندارد چون امیر المؤمنین است! و بالاترین حاکم سیاسی دولت است. به همین دلیل قیام حسین (ع) علیه یزید فاسد است زیرا مفسده آن بیشتر از مصلحتش است. اغلب این چنین است که هرکه علیه حاکم صاحب سلطنتی شورش کند، شرش بیش از خیرخواهی آن است» [12]. باعث تعجب است که چطور مصلحت و خیری در قیام امام حسین (ع) نبود؟! و چطور ممکن است مسلمانی بگوید نظر امام حسین (ع) فاسد است، و عمل او برای امت اسلام مفسده دارد در حالی‌که او در راه اصلاح امت جدش قیام کرد؟

سخن ابن تیمیه را ببینید: «و در قیام (حسین) نه مصلحت دین بود و نه مصلحت دنیا؛ و فسادی که از قیام و قتل او حاصل شد اگر در شهر خودش می‌نشست اتفاق نمی‌افتاد» [13].

آیا عاقل این حرف را می‌زند؟ سبحان الله.. این بهتان عظیمی است. چطور این مرد و پیروانش مصلحت مدنظر نهضت امام حسین (ع) را ندیده است؟ و این مصالح را از دنیا و آخرت نفی می‌کند؟ چطور این کار را انجام می‌دهد؟ و از کجا به احوال آخرت علم دارد؟! حتی بالاتر از آن را هم می‌گوید: «حسین (ع) به چیزی از هدف خود که به دست آوردن خیر و دفع شر بود نرسید، بلکه با قیام و کشته شدن خود بر شر افزود و خیر را با این کار کم کرد و باعث شری عظیم گردید» [14]. ای ابن تیمیه! چرا امام حسین (ع) سبب شری عظیم شد؟ می‌گوید: «چون قیام او از موارد فتنه‌انگیز بود» [15]. و منظورش از فتنه‌هایی که امام حسین (ع) ایجاد کرد این است: قیام‌های پی در پی علیه بنی امیه تا زمان سقوط آنان، و انداختن اسطوره معاویه به مزبله‌ها و زباله‌دانی تاریخ است؛ از قیام مدینه منوره تا جنبش ابن زبیر در مکه مکرمه و قیام توابین، قیام زید بن علی بن حسین (ع)، و نهضت پشت نهضت و قیام پشت قیام، تا آنکه عباسیان بین امیه را سرنگون کردند و آنها را به پست‌ترین جای ممکن راندند. این چیزی است که سلفی‌ها و شیخشان ابن تیمیه آرزو نمی‌کنند، ابن تیمیه می‌خواهد ظلم اموی به درازا بکشد و سلطه امویان تا آخر دنیا ادامه داشته باشد. وبنیان‌گذار این دولت معاویه بن ابی سفیان در سخن با مغیرة بن شعبه ندیمش صراحتاً از این مطلب سخن گفته است: «به خدا سوگند که راهی جز دفن کردن و دفن کردن [این نام] باقی نمی‌ماند!» و منظورش دفن کردن نام رسول خدا (ص) است که پنج بار در اذان برده می‌شد.

خواننده عزیز تعجب نمی‌کنی از نظر یک هندو قیام امام حسین (ع) دارای مصلحت است و او از آن یاد می‌گیرد، و یک مسیحی تمام خیرها را در نهضت امام حسین (ع) می‌بیند و آرزو می‌کند چنین شخصیت عظیمی داشته باشند تا از او مجسمه‌هایی از طلا بسازند و مردم را به نام او به مسیحیت دعوت کنند، و قبل از همه اینها خداوند سبحان تصمیم میگیرد مصلحت و خیر در نهضت اباعبدالله (ع) و به او فرمان می‌دهد علیه یزید قیام کند، و رسول خدا (ص) مصلحت و خیر را در قیام نوه‌اش می‌بیند و به او فرمان می‌دهد به سمت شهادت قیام کند چون او نزد خدا جایگاهی دارد که تنها با شهادت بدان دست می یابد، و دین اسلام تنها با شهادت سید جوانان اهل بهشت استمرار می یابد، و پدر آزادگان حسین (ع) و تمام اهل بیت که همراه او بودند و اصحاب گرامی‌اش خیر و مصلحت را نهضت دیدند؛ آنگاه ابن تیمیه می‌آید تا حقیقت را فاش و آن را در ملا عام اعلام کند طوری که انگار گنجی از خزانه‌های علم را کشف کرده است: امام باعث شری عظیم شده است، چرا؟! چون قیام او فتنه‌انگیز بوده است! [16].

آیا چنین چیزی از فردی که ادعای وابستگی به اسلام و انسانیت دارد قابل تصور است؟! او با تعدادی از آن آرای فاسد و رشدنیافته به سبط رسول خدا (ص) و ما احتجاج می‌کند و به نقل از کسی که به امام حسین (ع) نصیحت کرد علیه یزید قیام نکند می‌گوید: «لذا بعضی از آنان به او گفتند که قیام نکند. آنان هدفشان موعظه او بود و مصلحت او و مسلمانان را می‌خواستند! زیرا خدا و رسولش دستور به صلاح داده اند نه فساد! [17].

اما امام از روی خوشگذرانی و یا برای فساد و ستمگری قیام نکرد بلکه برای اصلاح امت جدش و برای آنکه طبق سیره جدش و پدرش امیرالمؤمنین حرکت کند، قیام کرد و خدا و رسولش قطعاً همراه با حسین (ع) و نهضت او هستند نه با یزید و طغیان و فساد او.

اما او را با امامش یزید وابگذارید، و ما را با اماممان حسین (ع)؛ اینکه در میان انسان‌ها مخلوقی مانند خلق حسین (ع) و اخلاقی مانند اخلاق او وجود داشته باشد تا یزید بن معاویه را به خشم آورد هزار بار بهتر است تا اینکه همه اخلاقی داشته باشند که موجب خشنودی یزید باشد [18]. ابن تیمیه و امثال او از قبیل سلفی‌ها و وهابیت از این حرف خشنود نمی‌شوند؛ افرادی که یزید را امام دین و دنیای خود می‌دانند و از حسین (ع) می‌خواهند بیعت کند و از نهضت خود عذر بخواهد چون باعث فتنه علیه امامشان یزید شده است.

عجیب‌ترین چیز این است که از حسین بن علی (ع) می‌خواهند با چنین مردی بیعت کند، و گواهی دهد که او بهترین خلیفه است، صاحب حق در خلافت و صاحب قدرت آن!! و حسین (ع) راهی جز این دو پیش رو ندارد: بیعت کند یا قیام، چون آنان او را رها نمی‌کنند تا راه سومی را برگزیند. برخی مورخان مستشرق و افراد کم‌فهم شرقی این حقیقت را فراموش می‌کنند و آن را ناچیز می‌دانند. خوب است به این افراد یادآوری کرد که مسأله عقیده دینی در جان حسین بن علی (ع) مسأله مصالحه نبوده است. او شخصی است که قوی‌ترین ایمان را به احکام اسلام داشت و با شدت معتقد بود تعطیلی حدود دین بزرگ‌ترین بلایی است که او و اهلش و تمام امت را در حال و آینده دربرمی‌گیرد.

 




  • بلاگ اسکای | ایران موزه | پاپو مارکت